قوله: و قیضْنا لهمْ قرناء... الآیة اذا اراد الله بعبد خیرا قیض له قرناء خیر یعینونه على الطاعة و یدعونه الیها و اذا اراد الله بعبد سوءا قیض له اخدان سوء یحملونه على المخالفات و یدعونه الیها. قرین بد شیطان است که نقاب تلبیس بربسته و در باطن بنده روش خود را راه یافته و بروى مسلط گشته تا بدوام وسوسه او را در مخالفات مى‏کشد و سیآت اعمال بر وى مى‏آراید و بنده را از راه هدى و طریق صواب بر میگرداند همانست که جاى دیگر فرمود: و زین لهم الشیْطان أعْمالهمْ فصدهمْ عن السبیل، و از شیطان صعب‏تر قرین بد مر بنده را نفس اوست، زیرا که شیطان اگرچه خصم است و قرین بد در مومن طمع ایمان نکند، از وى طمع معصیت دارد، اما نفس مر بنده را بکفر کشد و از وى طمع کفر دارد. به داود علیه السلام وحى آمد که: عاد نفسک یا داود فقد عزمت على معاداتک کارزار نفس خویش را کمربند که او کار زار ترا کمر بست. این معادات آنست که مصطفى علیه السلام فرمود: «رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاکبر».


جهاد نفس از جهاد دشمن بزرگتر گفت و صعب‏تر، زیرا که دشمن بشمشیر از خود دور توان کرد و نفس را از خویشتن دور کردن روى نیست و از شروى ایمن بودن روى نیست، با هر دشمنى اگر بسازى از شروى ایمن گردى و با نفس اگر بسازى هلاک شوى.


پیر بو على دقاق را در نفس بازپسین پرسیدند که خویشتن را چگونه مى‏بینى؟ گفت: چنان مى‏بینم که اگر پنجاه ساله عمر مرا بر طبقى نهند و گرد هفت آسمان و هفت زمین بگردانند مرا از هیچ ملک مقرب در آسمان شرم نباید داشت و از هیچ آفریده‏اى در زمین حلالى نباید خواست. این مرد بدین صفت که شنیدى بوقت نزع کوزه‏اى آب پیش وى داشتند گفتند: در حرارت جان دادن جگر را تبریدى بده، گفت هنگام آن نیست که این دشمن اصلى را و این نفس ناکس را شربتى سازم، نباید که چون فوت یابد دمار از من برآرد. و فى الخبر: «من مقت نفسه فى ذات الله امنه الله من عذاب یوم القیمة».


قوله: إن الذین قالوا ربنا الله ثم اسْتقاموا اشارت است بتوحید اقرار، ثم اسْتقاموا اشارت است بتوحید معرفت. توحید اقرار عامه مومنان راست، توحید معرفت عارفان و صدیقان راست، توحید اقرار آنست که الله را یکتا گویى، توحید معرفت آنست که الله را یکتا باشى. بو یزید بسطامى وقتى بر مقام علم ایستاده بود از توحید اقرار نشان میداد مریدى گفت: اى شیخ خداى را شناسى؟ گفت: در کل عالم خود کسى باشد که خداى را نشناسد یا نداند. وقتى دیگر غریق بحر توحید معرفت بود حریق نار محبت بود، او را گفتند: خداى را شناسى؟ گفت: من که باشم که او را شناسم و در کل عالم خود کسى باشد که او را شناسد؟


در عشق تو من که‏ام که در منزل من


از وصل رخت گلى دمد بر گل من‏

توحید معرفت که عبارت از ان استقامت آمد آنست که: در تصدیق بنهایت تحقیق رسد و در حدائق حقایق ایمان بقدم صدق و یقین بخرامد و بر جاده صراط مستقیم قدم ثابت دارد، قلاده تجرید بر جید تفرید بندد، شراب محبت از دست ساقى صدق بکشد، در باغ لطائف گل معارف ببوید، عالم علوى و سفلى را بر هم زند، بزبان بى‏خودى گوید:


آدم علم عشق درین عالم زد


صد عالم عالمان همه برهم زد

تا در نفس خویش زمانى دم زد


در باخت بهشت و هر دو عالم کم زد

پیر طریقت گفت: صحبت با حق دو حرف است: اجابت و استقامت، اجابت عهد است و استقامت وفا، اجابت شریعت است و استقامت حقیقت است، درک شریعت هزار سال بساعتى در توان یافت و درک حقیقت ساعتى بهزار سال در نتوان یافت.


تتنزل علیْهم الْملائکة ألا تخافوا و لا تحْزنوا و أبْشروا بالْجنة... این عزیزان که براه استقامت رفتند و در میدان تسلیم گوى توحید بپایان بردند، ایشان را بوقت نزع خلعت کرامت پوشانند، فرشتگان از آسمان فرو آیند و ایشان را بشارت دهند که: لا تخافوا من عزل الولایة و لا تحزنوا على ما اسلفتم من الجنایة و ابشروا بحسن العنایة فى البدایة مترسید که شما را از عزل ولایت محبت بیم نیست، اندوه مدارید که شما را بر جنایت مواخذت نیست، شاد باشید که جز عنایت ازلى شما را بدرقه و همراه نیست. لا تخافوا فطال ما کنتم من الخائفین و لا تحزنوا فقد کنتم من العارفین و ابشروا بالجنة فلنعم اجر العاملین مترسید اى خائفان که روز ترس بسر آمد، اندوه مبرید اى عارفان که وقت راحت در آمد، شاد باشید و بنازید در بهشت که از دوست بشادى پیغام و خبر آمد.


اى جوانمرد! نگر تا گمان نبرى که فردا چون مستقیمان راه دین و مشتاقان درگاه رب العالمین و مستغرقان بحر یقین بمشاهده ذو الجلال رسند ذره‏اى از شوق ایشان کم گردد، در جگر ماهى تبشى است که اگر همه بحار عالم جمع کنى ذره‏اى از تبش او کم نشود، ایشان امروز در عین شوق‏اند و فردا در عین ذوق هم بر سر سوز شوق.


اهیم بها وجدا و ان دام وصلها


و یحسن منها القول و هو معاد

فردا هر چه شرایع است همه را قلم نسخ در کشند، نماز و روزه و حج و جهاد، روا باشد که بپایان رسد و منسوخ شود، اما عقد محبت و عهد معرفت هرگز نشاید که منسوخ شود، چون در بهشت روى، هر روزى که بر تو بگذرد از شناخت حق سبحانه و تعالى بر تو عالمى گشاده شود که پیش از ان نبوده، این کاریست که هرگز بسر نیاید و مبادا که بسر آید نیز.


تا من بزیم پیشه و کارم اینست


آرام و قرار و غمگسارم اینست‏

روزم اینست و روزگارم اینست


جوینده صیدم و شکارم اینست

نحْن أوْلیاوکمْ فی الْحیاة الدنْیا و فی الْآخرة، فى الحیاة الدنیا بالایمان و فى الآخرة بالغفران، فى الحیاة الدنیا بتحقیق المعرفة و فى الآخرة بتحصیل المغفرة، فى الدنیا بالرضا بالقضاء و فى الآخرة باللقاء فى دار البقاء، فى الدنیا بالمحبة و فى الآخرة بالقربة، فى الدنیا بالمشاهدة و فى الآخرة بالمعاینة.


اگر آدمى را عمر نوح دهند و جمله روزگار عمر خود در شکر این نعمت و این کرامت بسر آرد که رب العزة در حق وى میفرماید: نحْن أوْلیاوکمْ فی الْحیاة الدنْیا و فی الْآخرة عمرش برسد و هرگز بشکر این نعمت و شناخت این کرامت نرسد که میفرماید جل جلاله: ما دوست شماایم و یار مهربان شماایم و یارى دهنده شماایم هم در دنیا و هم در عقبى، در دنیا اندیشه کن که حق جل جلاله از بهر تو جواب فرشتگان چون داد آن گه که گفتند: أ تجْعل فیها منْ یفْسد فیها، الله نفرمود که ایشان فساد نکنند لکن فرمود: إنی أعْلم ما لا تعْلمون شما را برا اسرار الهیت ما اطلاع نیست و بر الطاف ربوبیت ما با آدمیان وقوف نیست.


ما حطک الواشون من رتبة


عندى و لا ضرک مغتاب‏

کانهم اثنوا و لم یعلموا


علیک عندى بالذى عابوا

اگر نااهل‏اند اهلشان گردانم، اگر دوراند نزدیک‏شان گردانم، اگر ذلیل‏اند عزیزشان گردانم، اگر شما جفاى ظاهر ایشان مى‏بینید من صفاى باطن ایشان مى‏بینم، اگر شما بمخالفت اعضا و جوارح ایشان مینگرید، من بموافقت دلها و سرهاى ایشان مى‏نگرم، اگر شما در صدره طاعت‏اید، ایشان در قرطه وصلت‏اند، اگر شما در حله عبادت‏اید ایشان در کله مغفرت‏اند، اگر شما دست بعصمت خود زده‏اید ایشان دست برحمت ما زده‏اند، چه خطر دارد عصمت شما اگر قبول ما نبود؟


چه ضرر از معصیت ایشان چون عفو و مغفرت ما بود؟ ایشان برداشته لطف ازل‏اند و نواخته فضل ابد، و الزلل لا یزاحم الازل.


بو یزید بسطامى قدس الله روحه در راهى میرفت، آواز جمعى بگوش وى رسید، خواست که آن حال باز داند، فراز رسید کودکى دید در لژن سیاه افتاده و خلقى بنظاره ایستاده، همى ناگاه ما در آن کودک از گوشه‏اى در دوید و خود را در میان لژن افکند و آن کودک را بر گرفت و برفت، بو یزید چون آن بدید وقتش خوش گشت، نعره‏اى بزد ایستاده و میگفت: شفقت بیامد آلایش ببرد، محبت بیامد معصیت ببرد، عنایت بیامد جنایت ببرد.


العذر عندى لک مبسوط


و الذنب عن مثلک محطوط

و منْ أحْسن قوْلا ممنْ دعا إلى الله... الآیة سخن در فضیلت و آداب موذنان لختى رفت در سورة المائده، اینجا نیز طرفى بگوئیم: حق جل جلاله و تقدست أسماوه با موذنان امت احمد پنج کرامت کرده: حسن الثناء و کمال العطاء و مقارنة الشهداء و مرافقة الانبیاء و الخلاص من دار الشقاء.


کرامت اول ثناى جمیل است و پسند خداوند کریم که در حق موذن میگوید: و منْ أحْسن قوْلا ممنْ دعا إلى الله کدام سخن است نیکوتر و زیباتر از سخن آن کس که بندگان را بر نماز میخواند و بر حضرت راز «فان المصلى یناجى ربه»، احسن بر لفظ مبالغت گفت همچنانک تعظیم قرآن را گفت: الله نزل أحْسن الْحدیث. قرآن احسن الآیات است و بانگ نماز احسن الکلمات، در بانگ نماز هم تکبیر است و هم توحید، هم تعظیم و هم تمجید، هم اثبات وحدانیت خداوند اعلى هم اثبات نبوت محمد مصطفى (ص) و فى الخبر: «من کثرت ذنوبه فلیوذن بالاسحار» هر که گناهان بسیار دارد، تا بوقت سحر بانگ نماز گوید. عمر خطاب گفت: یا رسول الله این وقت سحر را باین معنى چه خاصیت است؟ فرمود: «و الذى بعث بالحق محمدا ان النصارى ضربت نواقیسها فى ادبارها فیثقل العرش على مناکب حملة العرش فیتوقعون الموذنون من امتى فاذا قال الموذن: الله اکبر الله اکبر، خف العرش على مناکب حملة العرش».


و اما کمال العطاء فما روى ان النبى (ص) قال: «الموذنون أمناء المومنین على صلوتهم و صیامهم و دمائهم لا یسئلون الله تعالى شیئا الا اعطاهم و لا یشفعون لشى‏ء الا شفعوا فیه»


قال: «و یغفر للموذن مدى صوته و یشهد له کل شى‏ء سمع صوته من شجر او حجر او مدر او رطب او یابس و یکتب للموذن بکل انسان صلى معه فى ذلک المسجد مثل حسناته».


و اما مقارنة الشهداء فما روى ان النبى (ص) قال: «من اذن فى سبیل الله تعالى ایمانا و احتسابا جمع بینه و بین الشهداء فى للجنة».


و اما مرافقة الانبیاء فما روى ان رجلا جاء الى النبى (ص) فقال: یا رسول الله من اول الناس دخولا الجنة؟ قال: «الانبیاء»، قال: ثم من؟ قال: «الشهداء»، قال: ثم من؟ قال: «موذنوا مسجدى هذا»، قال: ثم من؟ قال: «سائر الموذنین على قدر اعمالهم».


و قال (ص): «من اذن عشرین سنة متوالیة اسکنه الله تعالى مع ابرهیم علیه السلام فى درجته».


و اما الخلاص فى دار الاشقیاء فما روى ابو هریرة ان النبى (ص) قال: «اذا قال الموذن: الله اکبر الله اکبر، غلقت ابواب النیران السبعة، و اذا قال: اشهد ان لا اله الا الله فتحت ابواب الجنان الثمانیة، و اذا قال: اشهد ان محمدا رسول الله، اشرقت علیه الحور العین: و اذا قال: حى على الصلاة، تدلت ثمار الجنة له، و اذا قال: حى على الفلاح قالت الملائکة: افلحت و افلح من اجابک، و اذا قال: الله اکبر الله اکبر، قالت الملائکة کبرت کبیرا و عظمت عظیما، و اذا قال: لا اله الا الله قال الله تعالى له: حرمت بدنک و بدن من اجابک على النار.